جدول جو
جدول جو

معنی حب المسک - جستجوی لغت در جدول جو

حب المسک(حَبْ بُلْ مِ)
حب مشک، حبی که معده و دل و دماغ را قوت دهد و بوی دهان خوش کند و اشتها آرد. صفت آن، جوزبویا و بزباز از هر یک مثقالی دارچین و مصطکی ومشک از هر یک نیم مثقال نبات مصری صد مثقال همه را کوفته و پخته به گلاب یا آبی که صمغ عربی یا کتیره سفید در او حل کرده باشند حب ها ساخته هر یک مقدار نخودی و یک یک را در دهان نگاه داشته آب آنرا فروبرند
لغت نامه دهخدا
حب المسک
مشکدانه مشک دانه، حبی است که از مخلوط جوزبویا و بزبار و صمغ کتیرا و نبات مصری ساخته میشده ور درطب قدیم به عنوان اشتها آور و خوشبو کردن دهان بکارمیرفته است حب مشک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حب الملوک
تصویر حب الملوک
ماهودانه، گیاهی شیردار با ساقۀ بلند و برگ هایی شبیه برگ بادام و گل های زرد، میوۀ این گیاه که در غلافی مخروطی شکل قرار دارد و در میان آن سه دانه با پوست سرخ و مغز سفید و چرب قرار دارد، ماهوب دانه، شباب
فرهنگ فارسی عمید
(حَبْ بُلْ مَ سَ)
رجوع به حب المنسم شود
لغت نامه دهخدا
(سُکْ کُلْ مِ)
مرکبی است از مازو و فاغره و فلیخه و بسباسه و صندل مقاصری و سنبل الطیب و عسل. (الفاظ الادویه). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مِ)
کافوربن عبدالله خادمی از آل اخشید که سمت امارت مصر یافت (از 355 تا 357 هجری قمری). و او ممدوح متنبی است. رجوع به کافوربن عبدالله اخشیدی شود، و صاحب المرصع به این کلمه معنی غوک داده است
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ مُ)
حب قر. حبقر. تگرگ، یخچه. سکاچه. حب الغمام. برد. حب المزنه. عبقر. عب. شخکاسه
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ مِ سَ)
داود ضریر انطاکی گوید: کذا شهر فی الطب و الصحیح انه حب منسم بالنون و السین المهمله و هو عربی. رجوع به حب المنسم شود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ مُ قِل ل)
حبی که محمدزمان پدر محمدمؤمن برای دفع بواسیر ساخته است. رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن باب دوم از قسم دوم شود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ مُ)
ماهوبدانه. ماهودانه. ماهی دانه. فلفل الخواص، و آن میوۀ درخت شباب است. و یقال حب السلاطین و الماهوانه. (داود ضریر انطاکی). به پارسی ماهودانه گویند گرم و خشک است در دوم مسهلی که طبیبان و جراحان به خلق خدا میدهند و بیشتری را می کشند و کمتری را که زنده میگذارند چنان معیوب میسازند که به اصلاح نمیتوان آورد (مأخذ را فعلاً فراموش کرده ام). و نام دیگر آن حب الملوک است بهتر آنست که گرد آن نگردند، بعضی گفته اند دند است و این اصح است. (فهرست مخزن الأدویه). حب الصنوبرالکبار. (لغت اسدی ص 229). برخی گویند حب الصنوبرالکبار است، بغدادی گوید بلغت بغداد، قراسیاست. (فهرست مخزن الادویه). قراصیا. جراشیا. آلبالو. غنجال. (تحفه) (لغت اسدی). گیلاس. قراسیای شیرین. (زمخشری). قراصیاالبعلبکیه
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْمِ سَ)
صاحب اختیارات گوید: حبی است به مقدار فلفلی و لون وی میان سرخی و زردی بود و بغایت املس و خوشبوی بود و زودشکن و مغز آن بغایت سفید بود و معطر و اهل یمن و اهل حجاز در عطریات بکار دارند و طبیعت وی گرم و خشکست در دویم و استرخاء معده سرد را بغایت مفید بود و قوّت تمام دهد و هضم را یاری دهد و نشف رطوبات کند و مقوی احشاء سرد بود و با عسل اعصاب را نافع بود و باه را زیاده کند. و صاحب تحفه آرد: به نون بعد از میم و سین مهمله لغت عربی. اسم دانه ایست خوشبو شبیه به حب البطم و از آن کوچکتر بقدر فلفلی و از حجاز و یمن خیزد و گویند فلنجه است و درخت او شبیه به شمشاد است در دوم گرم و خشک و مقوی معده و مسخن و مبهی و مفرّح و مجفف رطوبات غریبه و مقوّی هاضمه و مفتح و مفتت حصاه و مدر و رادع بخارات ومصدع و مصلحش شیر و شربتش یک مثقال و بدلش کبابه است. و ابن البیطار آنرا حب المیشم با یاء مثناه تحتانی و شین ضبط کرده و گوید: قال التمیمی، هو حب یشبه البطم او حب الفقد و فی مقداره و لونه، مابین الصفره و الحمره و هو املس الظاهر ذکی ّالرائحه طیب النشر، فیه عطریه ذکیّه یؤدی الی رائحه الافاویه یزعم قوم انه یجلب من سفاله الهند و یدخل فی کثیر من طیب النساء و افاویهن و اکثر من یستعمله فی الطیب اهل الیمن و اهل الحجاز و لیس یعرفه اهل العراق و اهل المصر و الشام و هو عند اهل الیمن و اهل الحرمین کثیر معروف و هو حارّ یابس فی الثانیه نافع للمعده الرطبه المسترخیه. مسخن لها و مقوّلها. معین علی الهضم ینشف الرطوبات الغالبه علی مزاجها - انتهی
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ)
صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: تخم مورد است، به گرگان و طبرستان او راموردانه گویند. مورددانه. میوۀ مورد. تخم مورد. صاحب اختیارات بدیعی گوید: بپارسی تخم مورد گویند بهترین وی بستانی فربه و رسیده بود و طبیعت وی سرد و خشک بود قابض و بقراط گوید سرد و خشکست در دویم و گویند گرم است. شکم ببندد و منع نفث دم کند و معده و اعضا را قوت دهد و بول براند و سرفه را نیکو بود و مقدار مأخوذ از وی سه درم بود و صاحب تقویم گوید پنج درم و ریشهای اندرونی رانافع بود و گزیدگی رتیلا و عقرب را چون با شراب بیامیزند و بیاشامند نافع بود و ریش مثانه را سود دهد خواه تر خواه خشک و چون بپزند و با شراب ضماد کنند ریشهای کعبین و قدمین زایل کند و چون تر بود بکوبند و با شیر بر ورم چشم ضماد کنند تحلیل کند و جرب و بواسیر و ورم مقعد را نافع بود چون بدان طلا کنند با عسل وچون سحق کنند و بر کلف روی طلا کنند آنرا ببرد و قلاع را نافع بود. اسحاق گوید: بسیار وی مضر بود و مصلح وی صمغ عربی بود و بدل او آب ورق وی بود با نیم وزن آن سعتر و گویند به وزن آن و بعضی گفته اند حب الاس را بپارسی تخم مورد و تخم مورداسپرم گویند سرد و خشک است در اوّل و گویند گرم و خشک است شکم ببندد و منع نفث دم کند و معده را قوّت دهد و بول براند و سرفه رامفید بود و گزیدگی رتیلا و عقرب را نفع رساند و ریش مثانه را سودمند آید و مضر است به مثانه و مصلح آن صمغ عربی است و شربتی از او سه درم تا پنج درم است
لغت نامه دهخدا
حبی است که از ترکیب اشق و سکبینه و گاوشیر و مقل و تخم سداب و حنضل و پوست هلیله زرد و انزروت ساخته میشده و در طب قدیم در تدوای فالج و درد مفاصل و ناراحتی های اعصاب بکار میرفته حب منتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب المزن
تصویر حب المزن
یخچه تگرگ تگرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب المقسم
تصویر حب المقسم
محرف حب المنسم است
فرهنگ لغت هوشیار
حبی که محمد زمان پدر محمد مومن مولف کتاب تحفه برای دفع بواسیر ساخته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الملوک
تصویر حب الملوک
غنجال ماهودانه شباب ماهودانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب المنسم
تصویر حب المنسم
فلنجه از گیاهان فلنجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب المیسم
تصویر حب المیسم
مصحف المنسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب النسا
تصویر حب النسا
سیفلیس
فرهنگ لغت هوشیار
مور دانه از گیاهان مورد دانه تخم گیاه مورد را گویند که بنامهای موردانه و مورد دانه نیز موسوم است. میوه خشک شده این گیاه را هم بهمین نا خوانند
فرهنگ لغت هوشیار